چطور گل کو کو انباق دار شد ؟
نویسنده :ماریا دارو نویسنده :ماریا دارو

بلی خواننده گان گرامی سر نوشت بدبختی  (کامله ) گل کوکو را در بخش اول مطالعه کردید که چطور عینکی شد وچطور والدین بی عاطفه اش او را در تنور داع بریان کردند حال می خوانیم که چه حوادث دیگر  ناشی از خرافات وعقب ماندگی خانواده خشو گل کوکو وبه اصطلاح از گپ وسخن مردم که نگوید بچه اسلم مرد نیست پشت جادو و ملاه میگردد وبالای (کامله )گل کوکوچه رخ میدهد .

راستی دوستان عزیز من بعداز شیندن قصه عینکی شدن کامله از خواب خرگوش بیدار شدم واز شوهر گرفتن نفرتم امد  ویک روز در تظاهرات خیابانی یک تن از محصلین پوهنتون کابل در پارک زرنگار در باره حقوق زن ومرد وودر باره تحصیل که حق مسلم پسر ودختر است وهم چنان در باره عدالت / برابر /احترام بزرگان ونوازش خوردان / خرافات که ناشی از اندیشه استسماری ملا هان که در قریجه جات که چطور زندگی طفلیلی دارند وچطور شیرازه زندگی خانواده هارا برهم زده اند وازنام اسلام چه استفاده های نامعقول می نمایند مردم بی سواد  را بنام خدا بازی میدهند واز عرق جبین دیگران زندگی میکنند همیشه درگوش هایم طنین می انداختد  واز خواستگاران که همیشه دروغ میگفتند ویک دختر را بنام عروس نه بلکه بنام مزدور با( پرداخت طویانه ویامثل  جنس تبادله )به  یک عروسی وچند دست لباس سرخ وسبز وزیورات طلبی بازی میدادند و زمانیکه در خانه شوهر رفت شوهر به جذ لزت شهوانی از خانمش در برابر ظلم پدر(خسر) /مادر (خشو)وحتی برادر دفاع کرده نمی تواند زیرا ان زن مظلوم خرید شده بود .

 دلیل روشن است که دختر فروشی یکی از امراض ساری بوده که از  سالیان دراز دامن گیر مردم ماست ومثل ریشه خونی از ریشه نا گسسنتنی  سنل به سنل در وجود والیدن انتقال نموده است  هرگاه چند فامیل روشنفکر در افغانستان از دختر خود  طویانه نمی گرفت ویا برای پسر ودختر شان صلاحیت میدادند که حق انتخاب شوهر /خانم گرفتن را دارند  مردم تبصره های عجیبی در باره انها میکردند .

بالاخره زهن کنجکاومن مرا مجبور به مطالعه بیشتر وتحقیقات بیشتر نمود  .

یک روز زمانیکه محصل بودم  گل کوکو بازهم با هزران داستان غم انگیزش به خانه ما امده بود وحالا ازهر چشم گل کوکو  جای ابدیده  خون می بارد زیرا خشو گل کوکو  یک ملا ه جادو گرقوی را در کدام قریه پیدا کرده وهروز برای ملاه به سیر وخروار کشمش سبز وسرخ وبادام وپسته وچار مغز و پول نقد میبرد تا روی طالع (دلاور ) بچه اسلم را باز کند ( کامله) گل کوکو برای شوهرش عزر وزاری کرده بود که یکبار مرا برای تداوی نزد داکتر ببر شاید علاج پذیر باشم اما مرغ خشوی گل کوکو یک لنگ داشت وزیرا ملاه گفته بود که در تقدیر {دلاور بنت تاجوروچاربچه گلنگی ودودختر است}وخانم اول دلاور (کامله)عقیم (سنده)مادر زاد میباشد.

هیچ تداوی ضرورت نیست مگر یک دختر( زیزه گک وپخچک گندمی رنگ )در تقدیر دلاور است  که مثل مرغ سبزواری  تخمی است .

حالا  شب وروز یک سیخ در تنور است ویک سیخ دیگر در چشم (کامله) بیچاره که پدر ومادر کامله دختر عقیم خودرا در بدل سرور بچه زا بدله کرده است یک روز

( کامله )گل کوکو برای خشوی خود گفته که ملا مثل من وتو یک ادام است او از نزد خدا نیامده که از غیب میداند  دیگ خشم خشو به جوش امد وگل کوکو به حد مرگ لت وکوب نمود وحالا گل کوکو خودش نیز تسلیم  خرافات شده وگفت از هرروز لت وکوب  خورده جانم از دستم رفت  شاید با امدن انباق راحت شوم وحالا خشویم نظر به روی طالع که ملاه گفته خانه در خانه وقریه در قریه پشت یک دختر {زیزه گک /پخچک وگندکمی رنگ میگردد} چون از پیدا کردن ان دختر مایوس شد نزد ملاه مراجعه کرده که رم باندازد وادرس همان تیپ دختر را پیدا کند .

گل کوکو گرم صحبت های تراژیدش بود که یک بار سروصدا در کوچه بلند شد وگل کوکو گفت که وای این صدا صدای سرورو زن برادر چرسم مه است دوید به سربام بالا شد گریه کنان پاهین امد که برادر زاده اش در بام کفترها را می پراند بیره بام  بسیار کهنه بود غلطید وبچه از بام در کوچه افتاده است تا که ما از جاجنبدیم برادرزاده کامله مثل تخته در برروی کوپه افتاد ومرد غم بالای غم در سینه نازک (کامله)گل کوکو بار شده میرود  واین حادثه غم های دیرین او را زنده کردزیرا کامله دو برادرداشت  برادر بزرگ که کامله سر بدل او شد چندان به مکتب علاقه نداشت وهرروزمکتب رفتن را به دکان کفتر فروشی پدرش ترجیع میداد تا با لاخره مثل پدر کفتر فروش وکفتر باز شد مگر برادر دوم مثل کامله به درس ومکتب علاقه داشت که بعد از عروسی کامله از بام افتاد ومرد و مادر کامله بعدازغم بچه اش دل دق شد ومرد  واز همین خاطر کامله همیشه خانه ما نزد مادرمن دختر کا کا ودوست صمیمی اش بود میاید ودرد دل میکند .

گل کوکو برای مدتی بخاطر عذا داری برادر زاده باقی ماند وفرصت خوب ومناسب برای خشوی گل کوکو مساعد گردید تا دختری را که در روی طالع بجه اش امده  پیدا کند  وروز یکه برای تسلیت خانه سرورو دخترش امد برای سرورو گفت که من برایت گفته بودم ملاه صاحب گفت که طفل نوزاد مثل بهشت پاک است در بغل زن عقیم ندهید  تو گپ مرا وگپ ملاه صاحب را نا دیده گرفتی این هم نتجیه ان است که کامله درولادت هایت میاید واز هوس طفل ترا بغل میکرد این  مصیبت وبلاه از قدم وبغل خشک گل کوکو بدبخت به سرت امد وگر نه کلان بچه از پدر وپدرکلان  مسلکی کفتر وکفتر بازی چرا از بام افتاده  مصبیت است مصبیت.............

گل کو کو همرای خشو میخواست که دوباره شمالی (خانه)برود مگر خشو پلان پیدا کردن دختر که در روی طالع بچه اش امده در سر داشت گل کوکو را برای دو هفته رخصت داد که با ش باسرورو دخترم غم شریکی کن  وخودش شمالی رفت روز چار شنبه  / پنجشبه  وروز جمعه  محمدی نزد ملا میرفت چون رفت وامد خشو در خانه ملاه زیاد شده بود کم کم با خانم ودختر ملاه اشناهی پیدا کرد واز خوش خدمتی برای دخترک ملاه سیخک های رنگه  رنگه می برد  وتا اینکه دل ملا بسوزد( تاویز ) تعویض قوی بدهد .

 ملاه( رم)انداخت و دید که دختر در نزدیک ما قرار دارد  مگر پدرش بسیار طویانه می خواهدوچند دانه تاک در حق و مهردخترش میخواهد  حالا شما بگوید که از توان ان بدر شده میتوانید  .

(خشو ساده لو) تمام معلومات  تاک وباع وزمین خودرا برای ملاه تشریح دادوبعد

ملاه برای کار دقیقتر میگفت که تو حالا برای اینکه من دل پدر دختر را رام کنم پنجصد افغانی  وچند ....سیر کشمش( سایگی ) سبز وسرخ وبادام وپسته وچار مغز وسه دانه مرغ سفید بیاور که دل پدر دختر را رام شود .

خشو گل کوکو همه خواسته های ملاه را براورده ساخت از همان چوچه مرغهای که (کامله) گل کوکو چوچه شانده بود  سه چوچه مرغ برای ملاه برد وملاه گفت که سه مرغ تخمی  کار است این چوچه ها هنوز تخم گذار نسیتند وخشو دو باره امد وسه چوچه دیگر را نیز برای ملاه برد و مرغ بیچاره (کامله)مثل خودش بی چوچه شد وملاه برای خشو گفت که مرا برای یازدهم ماه مهتابی  وقت بدهید که من در شب یازدهم ساعت یازده بجه ویازده دقیقه ویازده سانیه دعا بخوانم که دل پدر دختررام شود ودر این مدت از تاک وباغ کاکا اسلم خوبتر معلومات حاصل کرد .

در هر حال روز موعد فرا میرسد وملاه گفت پدر دختر حاظر است که در بدل پنجاه هزار افغانی طویانه وپنج درخت (ده هزار چارمغزی )دو صد دانه تاک انگور کشمشی ودو صدانه تاک (انگورغوله دان )وخرچ ومصارف شب عروسی برای تمام مردم قریه دختر خود را برای دلاور بدهد بلی  خوانده عزیز ملاه( دختر15 )ساله خود را برای دلاور که دو برابر صابرو عمرو زن دارهم است شیرنی داد .

بدین ترتیب بیچاره گل کوکو انباق دار شد

 

 

 


March 26th, 2007


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان